در پِـیــــــــــــ...

منم مثه همه "در پی"ِ چیزهایی هستم که ...

در پِـیــــــــــــ...

منم مثه همه "در پی"ِ چیزهایی هستم که ...

شین از آخر کاش

سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۹:۱۵ ق.ظ


از وقتی بیدار شدم (تقریبا 5:30) هی حس میکنم یه دفتر جلوم بازه و دارم مینویسم، هی مینویسم و خط میزنم، هی میگم و نقضش میکنم، هی ورق میزنم و قبلیا میخونم و هیچ، هی توو مغزم هشتک میکنم #۲۵_دوست_داشتنی و دلیل میتراشم واسش  و نه!، هی مرور میکنم اتفاقات رو ، ریشه هاشونو ، هی تلاش میکنم یادم بیاد کی چی گفته توو طول دیشب و امروز، هی انگار میخوام همه دنیا رو مخاطب خودم کنم، حتی هی دارم عکسامو توو ذهنم مرور میکنم ببینم کودومش واسه متن شایدم واسه امروز مناسبه

بعد یهو میگم شاید اصلا امروز روز خوبی واسه حرف زدن نیست آخه اینقد حرف بی سر و ته ، انقد حس های متناقض ، انقد ... ، گفتن نداره!
دوباره برمیگردم از اول، غرقم.

...
خواهرم و مامانم میشینن توو ماشین که ببرمشون مدرسه.
خواهرم میگه: سلام، تولدت مبارک!
من هنوز غرقم، تا میخوام چیزی بگم مامانم میگه: ااااا! تولدته، قربونت برم تولدت مبارک! گردنمو میگیره و صورتمو میکشه جلو و بوسم میکنه! بعد یهو شروع میکنه: "اون روز بعد از ظهری بودم، هنوز میرفتم شهریار! (خدا خیرشون بده آدمای خوبی بودن اولش که انتقالی گرفتم گفتن میفرستیمت نزدیک ترین ده به تهران، ده مویز) آره دیگه بلند شدم از خواب و شروع کردم جم و جور کردن خونه و جارو و پارو، شکر حل کرده بودم توو آب میخواستم نباتی درست کنم، ساعت 10 اینا خاله گلنازت اومد بهم سر بزنه گفت
"تو با این حالت حالا آب نبات درست کردنت گرفته، بریم دکتر" گفتم "تا آشپزخونه رو جم و جور نکنم نمیام اومدی و رفتیم و یه اتفاقی افتاد یه نفر بیاد خونم نمیگه این چه زن شلخته ایه!"رفتیم بیمارستان اقبال، دکتر گفت: "دختر تو باید بستری بشی!" هنوز لحاف و تشکتم آماده نبود، خاله رفته بود به لحاف دوز گفته بود نی نی ما یه خرده زودتر داره میاد.
...
هنوز غرقم، کاش به این زودی 25 سال تموم نمیشد.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۰۴
پوریا علاءالدینی

نظرات  (۷)

۱۷ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۴۰ سارا خانوم قندی
خیلی خوب بود هر سال موقع تولدت ادم درگیری هایی داره با خودش خیلی خوب نوشتیش
پاسخ:

روز خوبی نیست به هر حال! فک میکنم واسه همینه جشن میگیرن که مثلا وقت فک کردن نداشته باشن و اذیت نشن...

تشکر که اومدید!

۲۱ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۲۲ سارا خانوم قندی
جالبه کمتر اقایی رو دیدم که از روز تولدش خوشحال بشه یا باشه
۲۱ اسفند ۹۴ ، ۲۱:۲۴ سارا خانوم قندی
فکر نمیکردم از کاف پر از کیفیت و امید برسه به شین پر از ناامیدی 
پاسخ:

روز تولد بیشتر از اینکه حس روییدن بده بوی تموم شدن و دیر شدن میده به نظرم!

کاف پر از شکایت و گله س

شین هم نه که نا امیدی نداشته باشه ولی بیشتر حسرته، وگرنه که آدمی به #امید زنده ست و لاغیر.

بسیار بسیار تشکر

۱۳ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۱۱ سارا خانوم قندی
سال نو شد چرا بروز نمیشی
پاسخ:

تنبلی!

البته یه مقدار خوبی هم درگیر تسویه حساب خدمت و ثبت نام و یه پروژه ام

ولی حتما تا فروردین تموم نشده یه کاری میکنم!

بسیار ممنون که پیگیر در پی هستید

حالا 25 که تازه اول راهه من موندم امسال 34 رو کجای دلم جا بدم!!! و بسیار میترسم از 40.. از 50...
خوب نوشتی حستو و سردرگمی این احساس یاداوری متولد شدن رو... امسالت پر باشه از اتفاقا و حسای خوب انشاا... 
پاسخ:
چیزی برا ترس وجود نداره ، شاید یه خرده قبطه وگرنه کتابی که اول آخرش افتاده ست که دیگه قصه ای نمیخواد...
ممنون ایشالا شمام همین طور ایشالا انقد خوب باشه احساس 20 سالگی کنید
۲۰ فروردين ۹۵ ، ۱۷:۱۴ سارا خانوم قندی
به سلامتی ایشالاه سال پر باری داشته باشی
و ما همچنان منتظریم 
پاسخ:
ایشالا لایق اینهمه لطف باشم
عجب...درهم برهم بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی