خاطرم رنجیده س،
خاطراتم
رنجورترش میکنن،
هر از
چندگاهی که پیش میاد و عقبو یه نگاه میندازم دلم تنگ میشه،
نمیخوام
پیچ و تابش بدم، خیلی ساده اینکه دنیام نه جلو میره نه عقب برمیگرده،،،
---------
یه ماهی
که به هوای غذا خوردن اومد و گیر کرد تو قلاب و حالا هی داد میزنه: "آی
ماهیگیر! کرمات ارزونیت، من کلی راه دیگه واسه سیر شدن دارم!"
... هر چند
خودشم میدونه سیر شدن داریم تا سیر شدن، تازه اگه فقط همین سیر شدن باشه.
----
پ.ن: 20-21 سالمه الان فک کنم، از 24 سالگی که نگاه میکنم خندم میگیره.